
اصلا شاید یکی دلش بخواهد شنبه یکشنبه لباس بپوشد. دیگر خودش میداند و برداشت اطرافیان از شخصیتش؛ اما چسباندن این آشفتگی به حجاب و فرمان خدا عین ظلم است.
حجابی که حجاب باشد پوششی دارد از جنس نخ و پارچه و دکمه، معنایی دارد از قماش حیا و متانت و حریم، و مکانی دارد از نوع حضور نامحرم. نمیدانم اسم پوششی با چاشنی حیا که انگار به پوست تن دوخته شده را چه میگذارید؟
هر چه باشد اسمش حجاب نیست؛ چون حجاب مکان و شرایط دارد. اگر خدا دوست داشت که بندهاش همیشه در پرده باشد که از ازل پوست بدنش را دوجداره خلق میکرد تا همیشه باحجاب باشد!
میگویم اسم این لباس حجاب نیست؛ چون همچین پوششی مثل چاقویی است که هم میشود با آن میوه پوست کند و هم سر بیگناهی را بیخ تا بیخ برید. حجابی که حجاب باشد، همهاش نور و معنویت است، همهاش میوه و ویتامین است و نمیشود چاقوی همهکاره باشد.
حجاب، دستور پوششی است برای در گنجه کردن گوهرهایی که نباید ناخنک زده شوند؛ کاسبرگی است برای گل؛ اما گل تا ابد هم که در کاسبرگ نمیماند. بالاخره باید روزی عطرافشانی کند.
حجاب، امری است برای پوشاندن زیباییها در جایی که به صلاحمان است زیباییمان کمتر دیدهشود؛ باعث میشود چیدمان لباسهای تنمان قانونمند شود و با شخصیت و آراسته به نظر برسیم. حجاب، ساتر زیبایی است. زیبایی که یا مادی است و در جمال و چشم و ابرو پیداست. یا معنوی است که در دریای چشم موج میزند. همه دختران که ملکه شاه پریان نیستند. شاید یکی امتیاز زیبایی مادیاش کمتر باشد؛ اما زیبایی معنوی را همه اگر دستکاریاش نکرده باشند فطرتا دارند. اینقدر چشم و عقلهایمان در این روزگار، سطحی شده که نمیفهمیم زیبایی معنوی چند بخش است. شاید پذیرش زیبای معنوی بودن هر دختر کمی سخت باشد؛ اما باید قبول کنیم که بالاخره در این خلقت خدا یک قوهای، جذابیتی، استعدادی هست که فوج فوج دل میبرد. حجاب آمده که جلوه نمایی مادی و معنوی را انحصاری افراد خاصی کند.